طبیب را چه کنم؟ چاره ساز من یار است
ولی دریغ گه آن هم به کام اغیار است
به قصد قتلم اگر آمـــدی، تامل چیست؟
برای کشتن عاشــــق بهانه بسیار است
لـــب تـــــو چـــاره کـارم نمی کند ورنه
ز درد و داغ دلـــم مو به مو خبــر داراست
بتی به عشوه درآمد که بت پرست شدم
دگر به دست من این سبحه نیست زنار است
به روی من در گلزار را چو گلچین بست
نگاه من به گل از رخنه های دیوار است
دلــم به حســـرت روی تـــو زار می نالد
چو بلبلی که به دام و قفس گرفتار است
چو ترک عشوه ترکان نمی کنی "نظمی"
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 821
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0